میتواند طبق آنچه جامعه ایران درباره منزلت شــغلی تعریف کرده، کار و زندگی کند و عنوان پزشــک را بگذارد اول اسمش، اما آدمهای خودســاخته و موفق همیشه همان کسانی هستند کــه گول این عنوانهــا را نخوردهاند، بــرای همین هم به صراحت میگوید که من کفاشــم و علاقهمندیاش در جایگاه اول قرار دارد.
علی اژدرکش متولد ســال 1356 است و هنوز جوان، اما بسیار به کارش آگاه بوده و با متدهای روز دنیا آشناست و پیش میرود و به جای اینکه ایران را رها کند و برود در کشور دیگری مشغول کار شود، همینجا مانده و اتفاقات جالبی را هم رقم زده و حالا صاحب برندهای هکتاتون و دنیلی است. او سال 1395 رییس اتحادیه کفش تهران و نیز از سال 97، رییس کمیسیون اقتصاد اتاق بازرگانی تهران هم شده است. در کنــار مدیرعاملی مجموعــه خودش، همواره تلاش کرده راههایی برای ارتقای صنعت کفش در ایران فراهم کند. با او درباره فعالیتهایش در زمینه کفش و بسیاری مسائل کوچک و بزرگ دیگر به صحبت نشستیم و دیدیم چگونه میتواند موشکافانه دردها و درمانها را برای پیشرفت صنعتگران ایرانی ارائه کند
تحصیلات شما در رشته پزشکی است اما مشغول طبابت نیستید، چه شد که سر از حوزه فشن درآوردید؟
به نظرم این را باید از آموزش عالی پرسید؛ همانطور که فرمودید بنده پزشکی خواندهام، اما کفاشی میکنم. فقط من نیستم که رشته تحصیلی و شغل فعلیام ارتباطی به هم ندارند؛ نمونههای مشابه در کشورمان بسیار زیاد است. کلی دکتر و مهندس داریم که در زمینههایی غیرمرتبط با تحصیلاتشــان مشــغول کارند و این موضوع نشان میدهد که نگاه آموزش عالی کشور به نیروی کار جوان و آیندهســاز مملکت اشــتباه است. طبق آمار رسمی پنج سال پیش مرکز آمار، 75 درصد مردم ما زیر 40 سال هستند و 50 درصد زیر 25 و 30 سال. با گذشت این پنج سال، باز هم نسل جوان بسیارند؛ چه علاقهمند به تحصیل باشند و چه نباشند. تحصیل یکی از معدود راههایی است که خانوادهها در ایران روی آن توافق دارند. یک جوان فارغ از اینکه در آینده کاریاش موفق خواهد بود یا نه، باید بتواند تحصیلات دانشگاهی داشته باشد. اگر یک نوازنده ماهر باشی یا ورزشکاری که رکوردهای جهانی را هم جابهجا کرده، اما موفقیت محسوب نمیشود مگر اینکه تحصیلات دانشگاهی داشته باشد؛ درحالیکه هر کدام از این تخصصها در دنیا مطرح بوده و علاوه بر داشتن جایگاه اجتماعی خوب، در چرخه اقتصادی حضوری جدی و پررنگ دارند. در ایران یک جوان، دکترا که میگیرد کارش را درست انجام داده و حالا این که کار پیدا نمیشود تقصیر خودش نیست.
چرا چیزی جز دانشگاه رفتن را به رسمیت نمیشناسیم؟ ریشه موضوع کجاست؟
ما باشــگاههای ورزشی آنچنانی نداریم، مسیر ورزش و هنرمان هم فشل اســت لذا همین موضوع خانوادهها را میبرد به این مسیر که بخواهند فرزندشان حتما درس بخواند. البته ما از برخی لحاظ در شرایط خوبی هستیم؛ خانوادهها حاضرند برای تحصیل فرزندشان مادی و معنوی هزینه کنند و از طرفی دیگر با وجود همه محدودیتها در مصرف اینترنت، بالاترین رتبه را در منطقه داریم. این نشان میدهد که جامعه ایران در مرکز جهان سوم به شدت با دنیا در ارتباط است و وقتی با جوان ایرانی حرف میزنی میبینی او اصلا جهان سومی نیست. بسیار پیش آمده از کشورهای اروپایی مهمان داشتهام و در خیابان به من گفتهاند شما در مد از ما جلوترید. ما مواد اولیه خیلی خوبی از نظر نیروی کار داریم، اما نگاه آموزش عالی به این نیروی کار چیست؟ در دانشگاه میلان در 25 رشته بالای 2 هزار نفر در رشتههای مرتبط با کفش فارغالتحصیل میشوند، این نگاه در تمام زمینهها وجود دارد و متخصص به جامعه تحویل میدهد. حالا مقایسه کنید با ایران که هر سال مهندس جامدات و سیالات و چند رشته محدود دیگر تربیت میکنیم. این رشتهها به کار من نوعی که در تولید کفش مشغولم، میآید؟ خب نه. پس وقتی آموزش عالی نمیتواند نیروی متخصص به جامعه تحویل دهد، یعنی کارش مشکل دارد. در حالی که باید حواسش به صنعتگران باشد؛ نیرو تربیت کرده و مشکلات کاری من نوعی را هم پیدا و گوشزد کند تا برای صنعت کشور فضای کاری خوبی ایجاد کند. گره کار بانکها نیستند، مشکل جای دیگری است و اگر حل شود ایران به عنوان مرکز دنیا در منطقه میتواند بدون رقیب باشد و منطقه را تحت پوشش کامل خود بگیرد. ما امکانات و شرایطی داریم که اگر درست مدیریت و ساماندهی شود، حتی کشوری مثل چین هم نمیتواند با ما رقابت کند
آنطور که از شرایط برمیآید، نمیتوان به تغییر در آموزش عالی به این زودیها امید بست. کاری از دست صنوف برمیآید؟ مثلا برنامهریزی کنند و هر سال 100 نیروی مستعد تربیت و جذب صنعت کنند
NGO هــا و اصناف میتواننــد کارهای پراکندهای در ایــن زمینه انجام دهند، اما نمیتواننــد کار بزرگی کنند، نهایتا اقداماتشان در حد برگزاری کارگاههای آموزشی و دورههای فنی و حرفهای خواهد بود
چرا؟
چون این کار نیاز به کار تخصصی و سرمایهگذاری زیادی دارد. برای همین هم در همه دنیا مجری نظام آموزشی، دولت است.
NGO ها و اصناف میتوانند در عرصه فرهنگسازی فعالیت کنند و مردم را به این درک برسانند که مثلا فرزندشان نیازی نیست 10 سال از عمرش را صرف تحصیل در رشته پزشکی کند، بلکه میتواند کفش تولید کند و خیلی هم موفق باشد
مثلا فکر کنید من بخواهم وارد عرصه آموزش برای طراحی و تولید کفش بشوم؛ باید برای مقطع فوقدیپلم 20میلیارد تومان ماشینآلات و فضای کارخانهای فراهم کنم. به نظر شما این سرمایه را وارد کار خودم کنم، موفقتر نیستم؟
بخش خصوصی چرا و چطور باید برای آموزش هزینه کند؟ اول و آخر این نظام آموزشــی اســت که باید ورود کرده، نیروی متخصص تربیت کند و دانشگاه با همکاری و تحقیق در کنار صنعتگران شرایط را برای پیشرفت کار هموار کند؛ با این اقدامات است که میتوانیم شرایط فعلی را تغییر دهیم و از تولیدکنندههای درجه دو تبدیل شویم به صنعتگران موفق
درســت میگویید، اما بخش دیگری از مشــکلات این عرصه را هم ما از زبان طراحان میشنویم. آنها هم جزو فعالان حوزه صنعت هستند، اما از سوی صنعتگران چندان به رسمیت شناخته نمیشوند و همیشه از این موضوع ناراحت هستند. این هم اتفاقی است که طبیعتا به کار صنعتگران لطمه وارد میکند، درحالیکه خودشان هم چندان به این موضوع توجه ندارند
بگذارید اول تکلیف یک چیز را واضح و شــفاف با هم روشــن کنیم و بعد برویم سراغ جواب این سوال. در زنجیره تامین محصول، تکنولوژی، طراحی، مواد اولیه، نیروی انسانی و... همه زنجیرهای هستند که باید به یک اندازه محکم باشند، اگر مثلا از بیست زنجیر ما حتی یکی هم محکم نباشد، پاره میشود و کل زنجیر را به هم میریزد؛ پس بلوغ بازار نیازمند این است که تمام زنجیرهایی که زنجیره اصلی ما را تشکیل میدهند، به یک اندازه محکم باشند. خب حالا بلوغ بازار و محکم بودن همه زنجیرها باید چطور و چگونه شــکل بگیرد و موقعیت برای قدرتمندیاش فراهم شــود؟ با یکسانســازی توان همه زنجیرها. نمیشود یک زنجیر تحمل 500 کیلو را داشــته باشــد و دیگری هزارکیلو. ما در چنین شرایطی هستیم و حلقههایمان میزان متفاوتی از رشد را دارند. پس خروجی ما خروجی درستی نخواهد بود. من لباس تیم ملی المپیک را با برند هکتاتون میزنم و فردا میبینم در منیریه همه دارند کپی آن را میفروشند. یا باید کفش آهنی بپوشم و با بیست تیم حقوقی بیفتم به جان بازار یا به صورت نرمال بپذیرم بازاری داریم که طبیعتا کارم در آن کپی میشود! بازاری که به بلوغ نرسیده هیچ ترسی ندارد و میگوید کپی میکنم، برو هر کاری میخواهی بکن. کپی کردن محصولات خارجی هم که سالهاست سراب مردم ایران شده؛ فکر میکنند فلان برند خوب است و حتما باید آن را بخرند در حالی که میدانند برای کالای ایرانی کپی شده پول میدهند .دقیقا همینطور است. امروزه سازمان مبارزه با قاچاق کالا یکی از مشکلاتش این است که گاهی بین تهران تا اصفهان یک بار کفش نایک میگیرد و چون قاچاق محسوب میشود آن را توقیف میکند، درحالیکه بررسیهای بعدی نشان میدهد که کار کارخانههای داخلی است اما برای اینکه فروش برود، نام برند خارجی را روی آن ثبت کردهاند. حال اینجا با یک داستان دیگر
درباره طراحی کفش و مالکیت معنوی و... روبهرو میشویم. بعد موضوع را آسیبشناسی میکنیم و میبینیم اگر به جای نایک بزنند احمد و شرکا به جای 100 جفت در روز 15 جفت میفروشند و کلی آسیب دارد برای اشتغال و تولید و... خلاصه که در یک کلاف سردرگم گیر کردهایم، خیلی هم بد گیر کردهایم
همانطور که گفتید ما در منطقه خودمان، مرکز محسوب میشویم، پس این موقعیت و فرصت را داریم که روی برندینگ خودمان کار کنیم. چرا این کار را نمیکنیم؟
اصلا آینده ما در گرو همین کار اســت، ما باید همین نگاه را داشــته باشــیم و فعالیتهایمان را ساماندهی کنیم، اما این ساماندهی با همراهی و همکاری سهجانبه تولیدکننده، مصرفکننده و حاکمیت امکانپذیر است. یعنی تا هر سهضلع این مثلث با همدیگر همراه نشوند، اتفاقی نمیافتد.
سهم هرکدام از این سهضلع را چقدر میدانید و فکر میکنید منطقی است چه توقعاتی از آنها داشته باشیم؟
مصرفکننده حق دارد، اصل حق اول و آخر را دارد، چون در شرایط اقتصادی سخت امروز پول میدهد و محصول با کیفیت و شیک میخواهد، پس من تولیدکننده باید ببینم او چه میخواهد و نمیتوانم به او بگویم بیا به بازار و فقط کیفیت را نگاه کن. نتیجه چنین نگاهی این است که نمیتوانم نیازش را برطرف کنم، پس قاچاق رشد میکند یا او ترجیح میدهد در یک صفحه اینستاگرامی خرید کند و خلاصه هر انتخابی داشته باشد جز رجوع به بازار. او حق دارد محصول خوب بخواهد و نمیتوان این نیازش را سرکوب کرد. تا اینجا حق با اوســت، اما این پیشفرض کالای ایرانی بد اســت ذهنیت او را به سمت و
سوی نادرستی هدایت کرده، پس باید بتوانیم ذهنیت او را با فرهنگسازی اصلاح کنیم، تولیدکننده را به سمت تولید کالای زیبا و با کیفیت سوق دهیم و این همه نیازمند یک ساماندهی خوب و همراه با قانونگذاری از سوی حاکمیت است. یعنی مخاطب با کالای ایرانی آشتی کرده چون تولیدکننده به او کار با کیفیت ارائه کرده، حالا در این پروسه طراح هم میتواند کار خود را ثبت کند و به راحتی فعالیت کند، مجلس هم نگاه شفافی به موضوع دارد و برای آن قانونگذاریهای درست و لازم را انجام میدهد تا همه چرخه بتوانند در مسیر درستی پیش بروند. میبینید که هر سه را باید همپای هم پیش ببریم و در این صورت است که همه اجزای یک صنعت و به تبع آن طراح میتوانند از حقوق خود بهره ببرند. وقتی یک مسئول خودش کالای غیرایرانی استفاده میکند که نمیتواند به مردم توصیه کند کالای ایرانی استفاده کنند و در این عرصه نگاه درستی برای قانونگذاری داشته باشد. نه فقط مسئول که خود من هم نمیتوانم بگویم همه کفش ایرانی بخریم بعد خودم خارجی بپوشم و برای بچهام خودکار خارجی بخرم. خیلی از مسئولان را میبینم که خودکار دستشان خارجی است، خلاصه که ما در این مسیر خطا میرویم.
و اینها یعنی پذیرش چیزی که خودمان خلق میکنیم را نداریم؟
ببینید من، شما و آن مقام مسئول همه حق داریم خودکار خارجی بخریم اما بعد از آن دیگر حق نداریم شعار بدهیم و از کالای داخلی حمایت کنیم. نگاه صفر و صدی ندارم و منظورم این نیست که کلا نباید مثلا خودکار خارجی بخریم، اما اگر میخریم کنارش خودکار تولید داخل هم در بین گزینههایمان باشد. در این صورت است که میشود به تولیدکننده گفت شما مسلمانی، قانونمندی، شهروند زحمتکشی و وقتی اسم یک برند دیگر را میگذاری روی محصولاتت، دزدی میکنی. میشود به او توضیح داد اگر 30 میلیارد دلار پول نایک است، یک میلیارد دلار پول کارخانهاش است و 29 میلیارد دلار پول همان تیک است. جالب است که ما آمریکا را قبول نداریم، اما از او برند میدزدیم .با خودمان هم مهربان نیستیم، بازار بسته شده و تولیدکننده ایرانی دارد هر کالای بیکیفیتی را با هر قیمتی که دلش میخواهد به بازار عرضه میکند. اینها را باید با فرهنگسازی به تولیدکننده یاد داد، اما حاکمیت هم باید پای کار باشد و شیوه نظارت، فرهنگسازی، آموزش در صداوسیما، تبلیغ و ... را درست کند، فضای سالم و استانداردی را برای تشویق و تنبیه فراهم کرده و منافع تولیدکننده را برای تولید کالای خوب تامین کند. وقتی در کشوری هستیم که تعداد مجموعههایی که به نسل چهارم و پنجم میرسد، بسیار پایین است یعنی همه زود ورشکسته و بیخیال تولید میشوند. ما صنعتهای خدماتمحوریم، دانشمحور نیستیم که رشدهای عجیب و غریب کنیم. زمان نیاز داریم که یک محصول رشد کند و رشدش در گرو حرکت همپای حاکمیت در کنار تولیدکننده و مصرفکننده است.
اجازه بدهید به موضوع طراحان ومعضلات آنها هم در مواجهه با تولیدکنندهها برگردیم. حتما تولیدکنندهها هم معضلاتی در مواجهه با این فعالان دارند که میخواهیم بدانیم از نگاه شما این مسائل چه چیزهایی هستند و چگونه راه تعامل میان دوطرف مسیر چندان همواری را تا به امروز پیدا نکرده است.
طبیعتا به تعادل رسیدن روابط طراحان با بدنه تولید، کلید حل این مشکل است. اما مشکل مهمی که وجود دارد این است که طراحان خودشان و کارشان را با فضایی خارج از فضای تولید کالا در ایران میسنجند و سطح توقعشان از آنچه که باید، بالاتر است. اگر این نگاه متعادل شود، دیزاین و طراحی هم شروع میکند به رشد کردن و به عنوان یک صنف معنی پیدا میکند و میتواند بهطور جدی فعالیت کند. ما هر چه انجمن داریم برای دورهمیهای خودمان خوب است، دولت وقتی میخواهد بخش خصوصی را صدا بزند فقط یکی از سه اتاق بازرگانی، توان و اصناف را به رسمیت میشناسد، پس طراحان باید صاحب صنف شوند که به طور اتوماتیک دیده و به رسمیت شناخته شوند، در این صورت است که میتوانند فعالیت مداوم و جدی داشته و برای خود جایگاه تعریف کنند. حالا چرا این موارد را بیان میکنم؟ چون دولت در مسیر هزینههای تولیدکننده اصلا طراح را ندیده است، در قانون قیمتگذاری گفته میشود مواد اولیه به علاوه حقوق کارگر مساوی قیمت نهایی به علاوه 20 درصد حق فروش. این قانون صنف من است و معنیاش هم این است که اصلا برای چه میروی دنبال طراح
خب این که برای تولید ما هم آسیب است، یعنی کاری که طراح خوب دارد و کاری که کپی از یک نمونه خارجی است، هردو با یک شرایط به فروش میرسند.
قانون گمرکات ما تا چند وقت پیش کیلویی بود! شما یک تیشرت جورج آرمانی میخری 1000 دلار اینجا کیلویی سه دلار حق گمرکی میزدند. تاناکورا هم وارد میکردی همین قیمت بود! تولیدکننده هم به همین نکتهای که شما گفتید میرسد دیگر... میگوید وقتی کار بیکیفیت بزنم 20 درصد سود دارم، طلا هم بزنم 20 درصد سود، پس چه کاری است که هزینه طراح بدهم! آن هم در شرایطی که مرز بسته است و رقیبی ندارم
با این حساب مشکل اصلی طراحان، دولت است یا خودشان؟
هدف من پیدا کردن مقصر نیست، فقط دارم آنچه در مسیر تولید یک کفش در ایران میگذرد، را به اندازه تجربه خودم بیان میکنم تا ببینیم در چه شرایطی هســتیم. ببینید یک طراح باید همه جوانب کارش را در نظر بگیرد، خیلی از طراحها را دیدهام که حتی نمیدانند این محصول مواد اولیهاش چقدر موجود است یا با ماشینآلات تولید آشنایی ندارند و نمیدانند کشش پارچه مدنظرشان برای کفشی که طراحی کردهاند چقدر است و ... این موارد و کلی مورد مشابه دیگر مسائل ماست.
یعنی بیشتر نقاش هستند تا طراح؟
ببینید من تولیدکننده باید با طراحی روبه رو باشم که بتوانم از طرحش پول دربیاورم. طراح اصولا در استرس تولید نیست، طرح را میدهد و میرود، بعد هم میگوید طرحم خوب بود تو خرابش کردی... این موارد را اگر پشت سر بگذاریم به بلوغی که گفتم، میرسیم. ما همه با هم در حال پوستاندازی هستیم و امیدوارم بتوانیم مسیر را به درستی طی کنیم.
به عنوان سوال آخر میخواهم بدانم اگر از شما بپرسند که چرا با همه موانع موجود در ایران موفق شدید، نقاط قوت خود را در چه میدانید؟
راستش من خودم را خیلی موفق نمیدانم. هر کسی هم به من میگوید موفق، جواب میدهم که بیشتر پرکار هستم تا موفق. اما نکتهای را به عنوان تفکر اساسی در کارم همیشه گفتهام و حالا هم میگویم.؛ خداوند انسان را آفریده جوری که سرش هواست و پاهاش روی زمین، اگر ما در کارمان سرمان روی آسمــان و پاهایمان روی زمین باشــد، حتما موفق میشویم. اگر نگاه کنیم خواهیم دید ما 99 درصد برعکس عمل میکنیم. سرمان روی زمین است و پاهایمان روی هوا... جایی که باید فکر کنیم، نگاه کنیم و بپرسیم، میایستیم، اما جایی که باید محکم روی زمین سفت و سخت بایستیم و از آنالیز و بودجه و کار صحبت کنیم روی هوا هستیم. در ایران دقیقا برعکس حرکت میشود و به همین خاطر هم وقتی همه از بیرون کار مرا میبینند میگویند چطور ریسک کردی! در حالی که من اصلا ریسک نکردهام و به نظر خودم خیلی هم منطقی پیش رفتهام.
منبع: نشریه اختصاصی هنر و فناوری دکوراسیون داخلی و مبلمان